October 05, 2005
ویروس گ* خوری
یه موقعی تو مدرسه انقدر بمبارون اطلاعاتی میشدیم که وقت نمیکردیم فکر کنیم چی درسته و چی غلطه. اصلن شاید زیاد هم مهم نبود. بعد که کمی هوای آزاد به صورتمون خورد دیدیم دنیا اونجوری که تو کتاب دینی دوره راهنمایی مینویسه نیست! حالا خیلی از اون سالا گذشته. خیلی وقته که دیگه نماز نمی خونم و روزه گرفتنم هم که همیشه نصفه نیمه بود، این چند ساله قطع شده. خیلی وقتا با خودم درگیری دارم که تکلیفم رو با دین و مذهب و جزئیاتش مشخص کنم. اینکه چقدرش واقعیته، چقدرش تو طول سالهایی که گذشته به دین اضافه شده، تا چه حد ضروریه و... خیلی وقته به این نتیجه رسیدم که میتونم اون جوری که خودم دلم بخواد با خدایی که واسه خودم تعریف کردم ارتباط برقرار کنم. حالا دیگه خیلی راحت به کسی که منو سفره مفره دعوت کنه میگم راستشو بخوای اعتقاد ندارم. دیگه واسم سخت نیست که به فامیل نزدیکم که شب عاشورا نذری میده بگم ببخشید اما ما نمیایم.دیگه وقت اذان موسیقیمو خاموش نمی کنم ( اونجور که مامانم همیشه می گفت!) و اصلن هم بیحرمتی به خدا نیست واسم.دیگه فکر نمیکنم روز شهادت اماما نباید سی دی گوش کنم. وقتی این مداحا اشک مردمو درمیارن فقط احساس ترحم میکنم. خب اماما آدمای با اخلاقی بودن و من برای آدمای با اخلاق ارزش قائلم. گریه و زاری واسه چیه؟ نمیفهمم. یادمه کوچیک که بودم همیشه میگفتم خدا انقدر بدجنس نیست که همهی جمعیت کرهی زمینو ببره تو جهنم و فقط ایرانیها رو ، اونم مذهبیاشو ببره بهشت! الان دیگه فکر میکنم آتیش جهنم و حوریهای بهشتی فقط یه تمثیل هستن.در واقع به دنیای پس از مرگی که توی "جاناتان مرغ دریایی" ترسیم شده معتقدترم. منطقیتر اینه که فکر کنم هدف از زندگی و مرگ تکامل و بهتر شدنه. گاهی فکر میکنم تناسخ هم خیلی منطقیه. ذهنم پر از سوالای بیجوابه که گاهی ترجیح میدم زیاد بهشون فکر نکنم! اما یه روزایی مثل الان که ویروس معنویت و ندامت از رفتار گذشته ببخشید گ* خوری واگیردار میشه، به خودم میگم نکنه من یه جایی حساب کتابام ایراد داره؟ بابا حالا هی دکترا جمع شن و بگن روزه به هزار و یک دلیل علمی واسه سلامتی خوبه. من باور نمیکنم. از صبح تا شب گرسنگی پدر معده رو درمیاره. همه عصبی و بی حوصله میشن. کیفیت کار پایین میاد. بگذریم از اونایی که بیشتر به نیت لاغری روزه میگیرن! بعدش دوباره وجدان درد میگیرم و میگم تو قرآن اومده. اما از کجا معلومه که قرآن هم مثل خیلی چیزای دیگه دستکاری نشده باشه؟ اصلن تنبلی نمیذاره خودم برم ببینم کجای قرآن گفته نصف شب از خواب پاشو و با بیاشتهایی یه چیزایی بریز تو شکمت و دوباره بخواب و با بیحالی پا شو و برس به بقیهی روزی که در پیش داری. حالام دوباره این فکرا مثل خوره به جونم افتاده.میخوام فقط دعا بخونم. نمیخوام نماز خوندم مال این یک ماه باشه. نمیخوام کاری رو که دیگه شک دارم درست باشه انجامش بدم. من میتونم از زندگیم لذت ببرم. غذاهای لذیذ هم بخورم ( اگرچه من کلن آدم کم غذایی هستم!) و اگه دستم برسه به آدمای دور و برم که ندار هستن کمک مالی کنم. چرا به ما تلقین شده هر جا از زندگیمون لذت ببریم گناه کردیم؟؟ اما یه چیزایی هنوز ته دلم آزارم میده!
<< Home