September 14, 2005
خیلی نزدیک
وقتی "خیلی دور خیلی نزدیک" رو دیدم، حس عجیبی داشتم. دلم میخواست تا چندوقت سینما نرم و طعمش رو دوباره و دوباره مزه مزه کنم. تنها نکته آزاردهندهاش لهجهی الهام حمیدی بود. اگر چه بازیش قابل مقایسه با "مسافری از هند نبود! موسیقیش اثر عجیبی روی من گذاشت. تیکه های کویر، آدمی که زیر خروارها خاک مونده. نه. به زبون که میاد اثرش از بین میره. بهر حال از اونجایی که کار مجیدی رو هم نمیشد که ندید هفته پیش رفتم به تماشای "بید مجنون". میتونم بگم تاثیرگزارترین قسمتش واسه من همون سکانس پایان فیلم بود. در کل خوشم اومد. یه حسی که فیلمهای مجیدی داره، جزئیاتی رو به آدم نشون میده که ما بیتفاوت از کنارش میگذریم. اما مطلب جالبی خوندم که یه لحظه تردید کردم. آخه آدمی که میتونه انقدر صحنههای قشنگ خلق کنه، پس چطور...؟ نمی خوام قضاوت کنم. اما همون فکری رو دارم که وقتی "بابونه" از " ماهی ها عاشق می شوند" می گفت...حالام یکی پیدا شده که گفته: