October 04, 2005
الان که دارم اینا رو مینویسم در متعجبترین حالت زندگیم هستم. کسی رو که کم و بیش میشناسم یه وبلاگ داره. امروز آدرسش رو فهمیدم و بهش سر زدم! یه قالب خوشگل و یه عالمه حرف و نوشته و شعر و عکس قشنگ! شاید به نظر شما چیز عجیبی این وسط نباشه، اما واسه من که میشناسمش و میدونم چه آشغالبازیهایی تو زندگیش درآورده و داره درمیاره، واسه منی که دلم نمیخواد اگه توی جمع باهاش روبرو بشم ابراز آشنایی کنم، یه علامت سوال به چه بزرگی ایجاد کرده. یه چیزی رو بگم که این آدم تا حالا کوچکترین بدی به من نکرده. اما میدونم پشت اون روح شاعرانهای که از خودش نشون داده و پشت اون وبلاگ خوش آب و رنگ چه هیولایی هست! هنوز تو شوکم. وای یه لحظه ترسیدم. از مجازی بودن این دنیا ترسیدم. از همهی وبلاگایی که دوستشون دارم و میخونمشون و تو نوشتههاشون غرق میشم ترسیدم.
میدونم که همه ما گاهی خلبازی درآوردیم و حرفایی زدیم و کارایی کردیم که زیاد هم جالب نبوده. اصلن آدم همینه. اما آخه این خیلی نامرد و عوضیه...
من هم با خوندن اين مطلبت ترسيدم. ولي کلا فکر ميکنم همه ما شخصيت هاي کاملا متفاوتي با دنياي واقعي خودمون داريم البته منظورم اين نيست که در وبلگهامون دروغ مينويسيم
سينا
feministguy.blogspot.com
ولي ميدوني ولنتاين همين اتفاق برا منم افتاد جالبه بدوني كه اون نفري كه اينا مينوشت و كلي به زعم ما گند. بالا آورده.. تازه همه هم ميگين طفلكي!!! خلاصه اين كه در تعجب نباش و بخوان و بگذر.. و يه پوزخند هم بزن
ممنون از ای میلت.در مورد آدرس وبلاگ من فکر نمی کنم مشکلی باشه خودم امتحان کردم مشکلی نداشت با این حال اینجا هم آدرس میدم. درباره این پستت هم باید بگم متاسفانه همین طوره و مجازی بودن دنیای اینترنت به بعضی ها این امکان را میده که یک شخصیت دیگر از خودشون بروز بدن.خدا را چه دیدی شاید این شخصیت مجازی به کمک شخصیت واقعی شون بیاد و اونا را نجات بده...
<< Home