December 24, 2005
چی از دست رفته؟
نمیدونم اشکام که تند و تند میریزن پایین بخاطر اینه که این روزا خیلی دلنازک شدم یا بخاطر صفحهی شرقه که تا درو وا کردم گذاشتم جلوم و تا ته خوندم. یه عکس پر از هندونه و انار و خاتمی. تصمیم راسخ گرفته بودم که نه به سیاست فکر کنم و نه به گذشته. وقتی رفتم و khatamionline
رو دیدم هم به این قصد بود که نوشتههای یه آدم معروف رو بخونم یا نمیدونم چی... اول اینکه از این همه کامنت مزخرف حالم بد شد. امان از این آدمایی که نیاز دارن یکی رو ستایش کنن و از یکی قهرمان رویاهاشون رو بسازن. خاتمی هم یه آدمه با یه سری خوبی و بدی. من به خاتمی احترام میذارم اما به عنوان یه سیاستمدار قبولش ندارم. لعنت به من که گفتم دیگه به هیچی فکر نمیکنم. دیگه 4 تا 4تا روزنامه نمیخرم. روانشناسی جامعه، زنان، فیلم، کمتر از قبل چلچراغ. اینا بهترن. دیگه اشک آدمو درنمیارن. شاید یه موقعی منم احساساتی بودم. شاید واسه همین یه عالمه عکسای خبری خاتمی رو از روزنامههایی که اون وقتا خیلیا میخوندن بریدم و کنار گذاشتم. یعنی حالا دیگه نیستم؟ پس چرا نمیتونم بگم ازش بدم میاد؟ اصلن چرا باید از این آدم خوشم بیاد یا بدم بیاد؟ چرا دوباره اشکام ریخت پایین؟ دلتنگ چی شدم دوباره؟ از چی عصبانیم؟ عصبانیم یا غمگین؟اصلن چرا سرو ته جملههام به هم نمیخوره؟نمیدونم. مثل یه حس از دست رفته. مثل چیزی که بوده و دیگه نیست. کاش بجای این همه کامنت احساساتی و اون پست قلمبه سلمبه یه کم شبیه وبلاگای دیگه بشه. دلم واسه عمری که میگذره و دیگه برنمیگرده میسوزه. عمری که یا باید توش به گذشته افتخار کنم یا اصلن یا چی؟
والنتین جان تو هم خودتو ناراحت نکن تا بوده همین بوده ما ایرانی ها این تو خونمونه که یکی را بت کنیم و بپرستیم
Take care
afshindyanat@yahoo.co.uk
<< Home