December 28, 2005

کیف و شمع و نوستالژی

اون روزی که تهران زلزله اومد واقعن ترسیدم. انقدر که واسه اطرافیانم و خودم عجیب بود. آخه بعد از اونهمه جنگ و استرس اینکه الان بمبارون می‌کنه یا موشک می‌زنه، دیگه اینهمه ترس مسخره بود. تازه از حمام اومده بودم و یه تاپ مینی بدون سوتین تنم بود. مداد لبم تو دستم موند و جلوی آینه بودم که شروع شد.بعدش فکر می‌کردم که اگه لباس مناسب تنم بود امکان نداشت انقدر هول بشم. واسه مامانم که از ترس دختر شجاعش تعجب کرده بود قابل درک نبود که بدون سوتین بودن انقدر بهم احساس ناامنی بده! بعد از اون داستان تا مدتها با بلوز شلوار می‌خوابیدم و تا چندیدن روز پول و عکس و چند تیکه طلای کوچیک تو کیفم بود. راستش از دو چیز می‌ترسم: اون موقع پریود باشم یا دچار آتش‌سوزی بشم. نزدیک سالگرد زمین‌لرزه بم که شد یهو تصمیم گرفتم کیف زلزله آماده کنم. آخه یه زمانی می‌گفتم اگه انتظار این واقعه رو بکشم اتفاق میفته پس کیف درست نمی‌کنم. اول از همه یه بسته پد گذاشتم با دو تا حوله کوچیک. استامینوفن و باند و یه بسته شمع تولد! یه کبریت کوچولوی مامانی، کیسه فریزر، یه بطری کوچیک آب، دو جفت جوراب و یه شال ظریف. دیگه ... دنبال پول تمیز و صاف گشتم فقط 6 تومن 2هزاری نو داشتم. اونا رو گذاشتم و به خودم قول دادم مثل یه قلک بهش اضافه کنم. یه تن ماهی ایزی اوپن و سویچ ماشین واسه وقتی که بشه حرکتش داد و چند تا چیز مسخره: اول یه عکس کوچولو از عروسیمون. بعدش فکر کردم اگه اتفاقی بیفته می‌شه از روی عکس دنبال هم بگردیم. بنابراین دو تا هم 6در4 از هر دومون وارد کیف شد. بعدش یه رژ و از همه مسخره‌تر کاندوم! آها یه دونه هم لیبل کوچولو که سوزن و نخ و سنجاق داشت و یادگار گاجره بود. یه کیف کوچولو هم یه بار بهم کادو داد که ناخن‌گیر و سوهان و قیچی و موچین و اینا بود. اون رو هم اضافه کردم که هم به درد می‌خوره و هم یادگاریه! همه‌ی اینا رو تو خونه داشتم. باید آب و غذا و دارو و پد رو اضافه کنم و همینطور کلید پارکینگ و چراغ قوه و چاقو. واسه دفاع از خودم باید حتمن مجهز باشم! کیف رو گذاشتم زیر لبه تخت. امیدوارم هیچوقت لازم نشه. بهش گفتم باید یه جا قرار بذاریم که اگه تو طول روز اتفاقی افتاد اونجا همو ببینیم. اما هنوز فکرم به جایی نرسیده. شاید پارک لاله مناسب باشه. چون به سمت غرب هم هست و می‌شه از شهر خارج شد.

و اما، یه سری از عکسای بچگیم دیگه داره خراب می‌‌شه ضمن اینکه آلبومه چسبی بوده و به راحتی جدا نمی‌شن. کار دوم اون شبم این بود که با سشوار بیفتم به جون عکسا و موفق بشم نصفشون رو دربیارم. گفتنی نیست که یکیشون پاره شد و اغلبشون دارن تغییر رنگ می‌دن.عجب مارکوپولویی بودم من. از هر شهری که بگین عکس دارم. یه عکس داشتم جلوی پاسارگاد که اصلن یادم رفته بود. قیافه‌ام که معلوم نیست شاید گذاشتم اینجا. پروژه اسکن کردن عکسا رو از خیلی وقت پیش شروع کردم اما قدیمیا هنوز مونده. در اولین فرصت همه رو می‌ریزم رو سی‌دی و می‌ذارم تو کیف! آخه احساسات نوستالژیک من همیشه در حد اضطراره. فیلم عروسی هم که رو وی‌اچ‌اسه. چون از تنبلی نرفتیم سی‌دی رو بگیریم. پس اینم پروژه بعدیه. البته عکس همیشه واسم جالب تره تا فیلم.

می‌دونی یهو فکر کردم چیزایی که واقعن واسم باارزشه چقدر کمن! دلم می‌خواد یه کرم و برس و صابون هم به کیف اضافه کنم. فکر اینکه چند روز موهام شونه نشه وحشتناکه. کپی شناسنامه و صفحه اصلی عقدنامه هم هست که نمی‌دونم اگه همه چی از بین بره اصلن به دردم می‌خورن یا نه. دلم می‌خواد تا زنده هستم دیگه هرگز جنگ و زلزله نبینم. دیشب خواب دیدم یه هواپیما داشت بمبارون می‌کرد. من و گودی ‌دویدیم و رفتیم تو یه اتاق ناآشنا قاطی بقیه مردم . اما تو خواب به خیر گذشت وهمه زنده موندیم.

*فقط اومدم یه چیزی بگم: فکر کنین خونه‌تون خرابه و عملن مثل پرین بی‌خانمان شدین.اون وقت با موچین می‌شه خرده شیشه رو از کف پا درآورد و با سوهان ناخن می‌شه در قوطی رو وا کرد یا بجای کلید ازش استفاده کرد...



Comments:
حتی خوندن این چیزا و دونستنش که به یه واقعیت تلخ اشاره شده دردآوره
 
khaili khoob tosif kardi
 
چه بامزه، من كه خيلي خوشم اومد، ايده جالبيه، منم سعي ميكنم يه همچين كاري انجام بدم، فكر كنم يه احساس اطمينان به آدم بده كه مثلأ اگه اتفاقي افتاد بي هيچي نيستي
 
يه حس بدي داره.. آدم فكر ميكنه داره به آخر خط ميرسه..
 
كــــانـــدوم؟؟!!!!!!
 
کیوان اینهمه نوشتم این یک کلمه رو دیدی؟!!خب تو اون گیر و دار نی نی دار بشیم خوبه؟:دی هر چیزی که بهم احساس امنیت بده به کیف اضافه می کنم
 
این چه لیستیه؟؟ چرا خط لب و لاک ناخن و برس شستشوی زیر ناخن و زل مو و این چیز های مهم رو جا ندادی تو لیستت از کاندوم که ضروری تره !! نیست؟
 
یه جان نیما خیلی دلم می خواد اونا رو هم بذارم. بخصوص شیرپاک کن که با گرد و خاک بعد از زلزله حتمن ضرورت داره
 
منکه از دو سال پيش به اينور خيلی ترسو شدم . از وقتی هم که از ايران اومدم بيرون همش شبا که ميخوام بخوابم استرس دارم که اعضای خانوادم جای امن خوا بيدن يا نه ؟ اوايل همش براشون sms ميفرستادم که « موقع خواب مواظب زلزله باشين» ! جای امن بخوابين . . . اما بعد فکر کردم ديدم اگه يه شب هم اون طفلکيها بخوان بدون فکر به زلزله بخوابن اين sms من دوباره طفلکيها رو به استرس ميندازه . به هر حال الان ديگه خودمو اينجوری آروم کردم که « هرچه بادا باد » !
 
چرا همه چی چپکی شد ؟
 
من البته فكر ميكنم اگه در تهران زلزله اي دراون حد بياد كه اينقدر خرابي به بار بياره به احتمال قريب به يقين فرصت استفاده از كيف رو پيدا نميشه كرد چون خيلي وحشتناكتر از اوني كه بشه بهش فكر كرد! پس بايد دعا كني كه اصلا زلزله اي دركار نباشه ! ولي پيشنهاد من به جاي كاندوم و پد& قرص ضدبارداري هست كه از اين دوتا بي نيازت ميكنه!:) جاي كمتري هم ميگيره!:)
 
اسکارلت بدون اوهارا منظورت رو فهمیدم! واسه همین تو پستام از کلمه انگلیسی استفاده نمی‌کنم

رضا جان فکر کن ما طبقه بالا هستیم سر نبش! یعنی ساختمون تکون بخوره افتادیم وسط کوچه. اما این کیف واسه وقتیه که زنده بمونیم. به قرص هم فکر کردم اما دیدم قطعش نکنم عوارض داره:دی
المیرا حتمن درست کن. دانشمندا می‌گن!!!!
 
بابا cast away
 
in ke adamizad vaghty mitoone moghe zende moondan be khoshihash faghat fekr kone ye vagheyate ya ye afsane.ya shayadam ma irani ha in tory shodeem.va be jaye in ke az khoshihamoon lezat bebareem say meekoneem hameeshe be bady ha ham fekr koneem.maha lezat bordan az zendegy ro yademoon rafte.ya shayadam nemeezaran in tory fekr koneem.harfat kheyly talkh bood azeezam.delamo bad joory be dar ovord .badjoory.......
 
rasty che khoob shod oon kode ramzo az in ja bardashty!!!!!!
 
کارات خیلی به جا و جالبه. اما من با اینکه انروز زلزله به شدت شوکه شدم به نحوی که گریه م بند نمی اومد ؛ اصلن بعدش حتی به فکرمم خطور نکرد که کیف آماده کنم. نمیدنم با خودم میگم اگه زلزله بیاد خونهء ما که درست روی کوه و روی گسل قرار داره ما همه پودر میشیم. اما کار خیلی تو عاقلانه تره :)
 
مامان عزیز آیسان متاسفم که غمگین شدی. اما دوراندیشی و پیش بینی حادثه‌ای که دور از ذهن نیست به نظرم کار درستیه. گفتم که تا مدتها از انجام این کار طفره می‌رفتم و نمی‌خواستم بهش فکر کنم. اما دیدم اگه زلزله اتفاق بیفته که دست ما هم نیست این حداقل کاریه که می تونم انجام بدم یا کمی احساس امنیت کنم
 
امیدوارم هیچوقت زلزله نیاد.
تجربه بمبارون ها خیلی وحشتناک بود اصلا دوس ندارم دوباره اون تجربه ها تکرار بشه من اون موقع یعنی زمان جنگ یه بچه دبستانی بودم ولی اون خاطرات تلخ هیچوقت از یادم نمیره.
 
Hi Valentine,

This is the first time I am reading your blog. I just saw your comment in my blog and came and checked out your blog.
The interesting thing is the other day they were showing in TV that if Sonami comes in Pacific ocean, almost the whole California will
be washed a way, and exactly same thing came to my mind to collect some important stuff and put it in a bag or some thing, the first
thing that came to my mind was my wedding Album and film then our passports! I really hope natural disasters won't happen any where in the world but unfortunately is unavoidable.

Take care

Ocean
 
اين كوله بار نوستالژي شما از همه جالبتر بود . من هم همون موقع كه تهران زلزله اومد يه كيف بستم و گذاشتم كنار تخت اما نمي دونم چرا بعدا بي خيالش شدم و خاليش كردم. انگار تصور همين كه جائي مثل تهران با زلزله چه شكلي ممكنه بشه پشيمونم كرد . شاد باشيد.
 
كاندوم برداشتنت ديگه چي بود ؟ كلي خنديدم ...
 
اين جور که تو گفتی ترسيدم . اميدوارم هيچ حادثه ای ( طبيعی يا غير طبيعی ) خاطرات تلخ گذشته را يادمان نياورد . حتی يک رعد و برق ساده ستون بدنمان را برای لحظه ای نلرزاند ...
 
شما هم جالب هستي دوست عزيز. خودت جالبي ;)
 
امن هم اميدوارم اين اتفاق نيفته، ولی احتياط ضرری نداره، ولی جالب بود که به چه چيزهايی فکر کردی برای درست کردن کيف، من که قبلا بهش فکر کردم، کلا چيزهای ديگه ای به نظرم رسيده بودن! من فکر ميکنم که عملی تر فکر می کنم! :)​
 
متنت خيلي دلنشين بود ...
 




<< Home

This page is powered by Blogger. Isn't yours?

Web Blog Pinging Service