January 12, 2006
از 11 صبح تا 6 بعد از ظهر سرپا بودم و دو جور غذا و دو جور سالاد و ماست مخصوص سرآشپز و سه رنگ ژله شد نتیجه سفر بیپایان من از آشپزخونه به هال! من واقعن علاقهای به آشپزی ندارم. فقط یه وقتایی! هوس میکنم اونم یه مدل غذا درست کنم. واسه تولدم بهترین ژامبون رو تهیه کردم با یه سالاد اساسی و تمام. اما همیشه نمیشه این کارو کرد بخصوص که جاری گرامی واسه اولین بار میومد. بهرترتیب همه چیز عالی بود. وقتی مادر همسر آدم بگه خیلی خوشمزه بود یعنی دیگه حتمن خوف بوده! همهی ظرفا رو هم واسم شست و منو از یه کار مشقتبار نجات داد! اما قسمت جالب داستان: من همیشه خوراک زبان رو دوست داشتم اما یکییهدونه مامان هیچوقت تو آشپزخونه آفتابی نمیشد که! ندیده بودم با پوست میفروشن! نمیدونستم چه شکل فجیعی داره که! وقتی در نایلکس رو وا کردم واقعن حالم بد شد… نمیتونین قیافهی منو تصور کنین! فکر کردم باید پوستش رو بکنم اول! تصور اینکه مجبور بشم بهش دست بزن مجبورم میکرد که از خیرش بگذرم و یه غذای دیگه بجاش درست کنم.گوساله رو تصور میکردم که داره با این زبون علف میجوه… مشکی و سفید بود و لاغر! (همهی اینا تو چند لحظه به فکرم میرسید) گودی که همیشه مسوولیت مرغ و گوشت رو داره گفت من که دست نمیزنم!! نالان زنگ زدم به خاله که من الان خودمو از پنجره میاندازم پایین! خلاصه کاشف به عمل اومد که بعد از پختن پوستش جدا میشه. راحت هم جدا شد. جای شما خالی البته واسه خوردنش!
اما خودمونیم واقعن کار عبثیه! اینهمه تدارک واسه یه ربع غذا خوردن. یه چیزایی تو این دنیا هست که من هرگز نمیفهمم!
و اما… بحثی که تو کامنتدونی قبلی درگرفت باعث شد برگردم به اون بحث ناخوشایند و یه نکته رو بگم. وقتی یه خانم بیرون از خونه با آزار جنسی به هر شکلی که هست روبرو میشه، احساس میکنه بهش توهین شده و شخصیتش بعنوان یه انسان نادیده گرفته شده. یه حس خیلی ناخوشایند که تو دنیای زنونه مفهموم داره. حالا هر کس یه جوری خشمش رو نشون میده. نکتهای که میخوام بگم اینه: اگه اون خانم برگرده و با کلمات توهینآمیز مرد رو خطاب قرار بده، اصلن معنیش این نیست که داره جنس مرد رو خطاب قرار میده! هونطور که اگه یه آقای محترم به یه زن هرزه توهین کنه به معنای تحقیر جنس زن نیست! اون زن هم پدر داره برادر داره و مردی رو تو زندگیش داره که عاشقشه. پس خشمش نسبت به اون دسته از مردایی که کنترلی روی رفتارشون ندارن و با زن مثل یه تیکه گوشت رفتار میکنن که میشه بهش ناخونک زد! همین رو میخواستم بگم!
از تماشای باریدن برف لذت میبرم اما راستش از سرکار رفتن تو روز برفی متنفرم. اصلن خوشم نمیاد ولو شم رو پیادهرو! خوشبختانه این دور و ورا به اون مرحله نرسیده. نمیدونم اتوبان کرج چه خبره؟ خیلی دلم میخواد برم کرج
2. منبع خبرا را از این به بعد میذارم . چندتا از قدیمیها را هم منبعشا پیدا کردم گذاشتم بقیشا حالشا نداشتم.
3. اما آشپزی... خوب آشپزی طول میکشه! و خوردن سریعه. اگه وقت قیمتش بره بالاتر از اینی که هست اتفاقی که میوفته اینه که آشپزی و رستوران داری میشه یه صنعت و یه عده توش مشغول به کار میشن. برای خیلی ها اصلا صرف نمیکنه آشپزی کنن چون از وقتشون میتونن بیشتر پول در بیارن و یه بخششا بدن بی دردسر هر غذایی که دلشون میکشه بخورن. این اتفاق تو خیلی جاهای دنیا افتاده و در ایران هم میوفته.
به بينديش: اگه مجبور بشي هر روز تصميم بگيري كه چه غذايي درست كني و هر شب بخواي يه غذا سر ميز شام بذاري اين حرفاي منطقي از ذهنت مي پره!!!
و يه چيز ديگه كه خيلي هم لذت بخشه اينه كه بعد از يه پياده روي درست و حسابي و گردش تو هواي برفي بري ميدون ونك و بشيني تو تاكسي و دستاي همراهت دستاتو گرم كنه تا برسي به كرج ... اونم تو اتوباني كه سطحش از برف سفيد شده....
فرانسویها دقیقا برعکسند زمان زیادی رو برای خوردن غذا صرف میکنند چون معتقدند که برای تهیه اش خیلی زمان گذاشته شده و باید آداب مخصوصش رعایت بشه.دیدی که حتا مسیحیا دعا میکنن قب خوردن ولی ما هاپولیش میکنیم میره!!!
تو فیلم ماهیها عاشق می شوند یادته کیانیان چی گفت:گفت من غذارو به خاطر دور هم بودن آدماش دوست دارم و ازش لذت میبرم.
ولی من هم غذارو دوست دارم هم آدمارو ......
خانمی از ابراز لطف و محبتی که بمن داری خیلی ازت ممنونم.من این حس زنونتو تو نوشته هان خیلی دوست دارم.تنبلیمو تو کامنت گذاشتن ببخش.
حالا این خوب بید جیگر!!!؟؟
<< Home