February 12, 2006
دو روز دیگه ولنتاین میرسه! فکر میکنم مهم نیست که این روز ریشه ایرانی نداره. بهانهایه واسه اینکه یادمون باشه یه کسایی رو دوست داریم و بعضیا هم به یادشون بیاد که ما رو دوست دارن! این هم واسه پیشدرآمد!
یه جایی بین چند تا کوه. یه جایی شبیه دره. یه جایی شبیه روستا. یه جایی بین فیروزکوه و ساری. یه جایی که انگار آخر دنیاست یا شاید اولش! یه خونه اربابی خوشگل و تودلبرو. چند تا اتاق سرد و یه اتاق کرسیدار. خیلی چسبید. خوشبختانه تردید من در رفتن و اینکه میزبان رو نمیشناختم خیلی زود جاش رو به خوشحالی از این داد که آقای میزبان، وارث خونهی زیبا، و همسرش خیلی خیلی راحت و خودمونی و همفکر هستن. صبح که چشمام رو وا کردم از لای چارچوب در یه تابلوی نقاشی خیلی خوشگل دیدم. اما وقتی خواب از سرم پرید دیدم منظره تپهی روبرو هستش که آدمو وسوسه میکنه از زیر لحاف گرم و نرم بیاد بیرون. بالارفتن از تپهی شیبدار واسه منی که ترس از ارتفاع دارم از طرفی عذاب واقعی بود و از طرف دیگه فرصتی مناسب که همهی رو صندلی نشستنها رو جبران کنم. سعی میکردم به پشت سرم و مسیری که طی کردم نگاه نکنم. حاضر نبودم یه لحظه دست فیفیلا رو ول کنم چون بلافاصله سرگیجه میگرفتم. البته قدیما این مدلی نبودم. نمیدونم از کی شروع شد اما خداییش اصلن ادا و اصول نیست! یه لحظههایی از ترس قلبم میزد و انگار زانوم سست میشد. اما به منظره بینظیری که اون بالا بود میارزید! چند تا تپه سرسبز و سکوتی که فقط زنگولهی گوسفندا و پارس سگها گاهی اونو میشکست. زنای روستایی که زمین رو بیل میزدن و سیبزمینی میکاشتن. گاوایی که اصلن از قیافهشون خوشم نیومد. سگهای سفید خیلی مامانی که حسابی ما رو ترسوندن. چشمانداز ماه ساعت 4 بعدازظهر، انقدر پایین که انگار از پشت کوه بیرون میومد. هیزمهای شکسته، آب چشمه، دختر چوپان روسری قرمز، نور آفتاب که تو هر ساعت روز تپهها رو به یه رنگ درمیاورد. تاریخچهی اون خونه اربابی. صندوقچههای قدیمی و درهای چوبی زیباش. با تمام وجودم از پاکی هوا و سکوت واقعی و منظرههای زیبا لذت بردم. یه دوجین عکس انداختم. اما اون نون تازهای که واسمون آوردن دیگه معرکه بود. یعنی بوش شدیدن آدم رو مست میکرد. انقدر که تمام طول راه برگشتن باوجودی که سیر بودم به نونه ناخنک زدم. انقدر که واسه چند ساعتی یادم رفت هسته چیه و منشور کدومه و سرکار باید رفت و لباس اتونشده داریم و خیلی چیزای دیگه. بهرحال مطابق اخلاق عوضی همیشگیم که بیشتر از یه شب جایی بند نمیشم، واقعن دلم میخواست برگردم!
اینایی که میرن دانشگاه رودهن عقلشون سالمه؟؟؟ این مسیر خیلی مزخرفه و از استاندارد جاده 180 درجه دوره!
ولي من مي گم مهمه روز ايراني باشه مهمه بدونيم ما هم چنين جشن هايي داريم مهمه فرهنگمونو بههمديگه حداقل ياد آوري كنيم ...
درسته براي ابراز عشق حتي به يه روز خواص چه ايراني و چه فرنگي نيازي نيست درسته تو هر لحظه ميشه گفت دوستت دارم ميشه يه شاخه گل رز هديه داد
چقدر ان طبیعت و حال و هواش رو زیبا توصیف کردی ادم دلش میخواد !
راستی منم این عادت رو دارم بیش از یک شب جایی موندگار شدن واسم کمی سخته .
آسپرین جان اتفاقن تاسوعا عاشورا تهران بودم و خوردم و فیلم دیدم!
رفته بودم مسافرت.. مرسي از يادت
-----------
بعدشم من هم عقيده دارم مهم نيست كه چيزاي قشنگ.. روزاي قشنگ.. مال كجاست و ريشه در كجا داره.. مهم اينه كه ما ازشون بتونيم يه خاطره زيبا بسازيم..
والنتين هم قشنگه ها ..
Happy Valentise day. I hope you enjoy it a lot.
I am gald that you had a fun day in nature. Where was the pretty place?
Ocean
اگه دقت کنی کلی از این ایونت ها هست. مثلا کریسمس و بعد از دو ماه ولنتاین. بعد روز مادر و بعد ایستر بعد هالووین و خلاصه زندگی را عشق است.
راجع اون کامنت آخرت. ولنتاین جان تعریف خدا و مفاهیم فراماده تو دین اسلام خیلی کاملتره. اونی که شما میگی که وقتی به اسلام نزدیک میشی از خدا دور میشی بخاطر اینه که اسلام را تعریف کردی احکام اسلام. اون پوسته ای ترین لایه دینه و به زعم خیلی ها قابل کندن. به لایه اخلاقیات و لایه تئوری که میرسی اصلا قضیه فرق اساسی میکنه. من یه بار گفتم. تا اواخر قرن 19 حتی تو اروپا زن نه ارث میبرد و نه حق مالکیت داشت. شما که بلاخره این داستان های کلاسیک اروپایی را خوندین. برات جالب نیست که یک قومی بودن که 1000 سال پیشتر به زن همه این حقوق را دادن. این لایه اخلاقیات دینه. یا برده داری یا نژاد پرستی. یادت نره که تا 100 سال پیش سیاه ها را تو آمریکا میکشتن. در سال 1918 در یک بعد از ظهر 1300 سیاه پوست را توی نیویورک کشتن چون یک سیاه پوست به یک زن سفید پوست تجاوز کرده بود. ببین ولنتاین جان شما نمیتونی بر اساس اونچیزی که داره تو ایران اتفاق میوفته روی دین اسلام قضاوت کنی. منم نمیگم که این اتفاقی که مثلا توی نیویورک افتاده کار دین مسیح بود. منظورم اینه که از لایه پوست بیا کنار و به دین نگاه کن. انحراف دین یهود (نژاد پرستی) خیلی خطرناک بود. و انحراف دین مسیح (تعریف خدا) به نظر من کل تئوری را به هم میزد. ما ولی یک نوشته داریم به اسم قرآن که تا حد خیلی زیادی قابل اعتماده و میتونیم با رجوع به اون از انحراف ها دور بمونیم.
ببخشید طولانی شد
rooze eshgham che iranish che kharejakish mobarak!
<< Home