March 16, 2006

مجبور شدم کیفیت عکسا رو حسابی پایین بیارم. عکس اول همون بناییه که توی سیاهکل گفتم خیلی قدیمی بود. یه حس عجیبی به آدم می‌داد. انگار که یه ریشه‌ی خیلی عمیق داشت. مطمئنم هرگز فراموشش نمی‌کنم. عکس دوم هم توی ساختمون بود. می‌دونم عکسام خیلی عالی نشدن. اما اگه بدونین با چه عجله‌ای انداختم! ما ده کیاسرای سیاهکل رفته بودیم. اون روز داشتن درخت می‌کاشتن. اول نمی‌دونستم چیه اما بعدن فهمیدم کیوی هستن. عکس سوم مال همونه. یه بار هم یه خونه تو کردان دیدم که میخکوبم کرد. نه اینکه چیز خاصی باشه اما انگار که یه حس تعلق داشته باشم. انگار که مال من بوده قبلن. حس خاصیه که نمی‌تونم توصیفش کنم. توی سیاهکل هم این خونه بود که منو مجذوب کرد! راستش انقدر اون چند وقت تو تهران فسیل شده بودم و انقدر هوا آلوده بود که مثل عقده‌ایا نصف عکسا شده آسمون! عکسای چهارم و پنجم لاهیجان هستن. جایی که من از همه‌ی گیلان بیشتر دوس دارم.عکسای بعدی مال ده بنافته. اون خونه‌ی اربابی و یه منظره از پایین تپه. راستش انقدر چپ و راست از گودی عکس انداخته بودم که دیدم همه‌ی منظره‌های خوشگل، عکس با سرنشیننD:

1

2

3

4

5

6

7

8

جناب بلاگر اجازه نداد جور دیگه‌ای لینک بذارم:)






<< Home

This page is powered by Blogger. Isn't yours?

Web Blog Pinging Service