June 26, 2006

وقتی به آدمایی نگاه می‌کنم که خیلی وقته سالهای جوونی رو پشت سر گذاشتن یه جور پوچی تو زندگیشون می‌بینم که انگار خودشون نمی‌خوان دیده بشه. به جز یه عده‌ی محدودی که همیشه زندگیشون رو صرف یادگیری تازه‌ها کردن و این روند هرگز متوقف نشده بقیه یه جورایی فقط زنده‌ان! اگه پای احساسات و قدرشناسی و این جور حرفا رو به میون نکشیم، اونایی که سنشون به حدود 70 رسیده یا سواد درست و حسابی ندارن و یا چشماشون سویی نداره. بنابراین نه جایی واسه مطالعه باقی می‌مونه و نه فعالیت مفید دیگه‌ای. فقط حرف می‌زنن. بی‌وقفه!‍ همه‌ی زندگیشون در گذشته خلاصه می‌شه و خاطرات. امروز یا فردا هیچ مفهومی نداره. از نگرانی بچه‌هاش لذت می‌بره! از اینکه هر شب یکی از بچه‌ها باید زندگیشو رها کنه و بیاد پیشش بمونه کیف می‌کنه! هرگز تصور نمی‌کنه شاید خاطراتی که هزار بار تعریف شده واسه شنونده جذابیتی نداره. اونایی که تو مرز 55 به بالا هستن و احتمالن بازنشسته هم شدن داستانشون یکم فرق می‌کنه. زندگی واسه این آدما شده اینکه بچه و نوه‌ها کی میان خونه‌شون! انگار که هیچ مساله دیگه‌ای تو این دنیا باقی نمونده و برنامه‌ی روزانه عمومن تکراری و تو خالیشون رو بر همین اساس می‌چینن. موبایلشون منوی فارسی داره، به کامپیوتر خونه‌شون دست نمی‌زنن و از اینکه می‌تونن با کنترل DVD کار کنن احساس بزرگی بهشون دست می‌ده.به نظر می‌رسه هدف زندگیشون گم شده و در یه مقطعی ناگهان رسوب کردن. خلا رو احساس می‌کنن و با دم‌دست ترین گزینه یعنی سرویس دادن و محبت کردن به بچه‌ها پرش می‌کنن! بچه‌هایی که گرم رفتن هستن و به دنبال تجربه‌های تازه. من قضیه محبت و علاقه رو کلن جدا از این ماجرا می‌دونم. فرهنگ سنتی ما کمتر این اجازه رو داده که با بزرگترا روراست باشیم و ازشون انتقاد کنیم. نتیجه اینکه جوون دیروز که سخت تلاش کرده و به یه سری هدفای مادی هم رسیده، الان به کناری نشسته و فقط نظاره‌گره. انگار که دنیا دیگه دستاوردی واسش نداره. این وابستگی بیمارگونه بعضی از بزرگترا علتی نداره مگر اینکه احساس می‌کنن به پایان رسیدن. کاش به خودشون بیان و بخاطر بیارن که هنوز زنده‌ان و این دنیا هنوز پر از تازگیه. یادشون بیاد که موجودیت مستقلی دارن و بهتره انقدر به بچه و نوه آویزون نشن. برای حفظ احساس مفید بودن بجز محبت‌های افراطی و وابستگی به ثمره‌های گذشته راه‌های دیگه‌ای هم هست.

#طبعن این نظر شخصی منه و از دیدگاه وابستگی‌های افراطی بررسی شده و شامل همه‌ی انسانها هم نمی‌شه!

Comments:
به مسئله خوبی اشاره کردی. اما به قول خودت نمیشه ازشون انتقادی کرد. فقط خوبه که ما ازشون درس بگیریم و همون مسیری رو نریم که نسل قبل از ما رفتن.
 
متاسفانه وابستگی بیمار گونه به فرزندان یکی از بیماریهائیه که بخش بزرگی از والدین ایرانی بهش مبتلا هستند و البته به اشتباه اسمشو میذارن عشق در صورتی که این حالت خیلی وقتا بیشترین اسیب رو هم به اون فرزند وارد میکنه و هم به والدین زمانی که موعد پرواز از اشیانه برای بچه ها فرا میرسه .
 
سلام عزیزم
خوب شاید در خیلی از افراد این موضوع صادق باشد.........اما من شخصا از مصاحبت پيرمرد...پيرزن های باسواد قديمي....لذت مي برم.خانوم 65 ساله ای را می شناسم که جزو اولين فارغ اتحصيلان لیسانس تغذيه می باشد....شوهرش هم که 70 واندی دارد وکیل بازنشسته است به خونگرمي خانومش است.هر وقت می روم خانه شان به خاطر مراعات زن وشوهر خودم چای دم می کنم ومیوه می آورم واز خودم وخودشان پذیرایی می کنم وواقعا به همگی ما خوش می گذرد.اما در مقابل برخی از افراد مسن فامیل هستند که اگر به اصرار مادرم نبود یک دقیقه هم با آنها همنشین نمی شدند...چون زخم زبان ومتلک و.....شروع می شود.
 
من کاملا باهات موافقم من که واسه فرار از دست این دوستی خاله خرسه دلم می خواد برم یه جایی که دستشون بهم نرسه من با در کنار خامواده بودن مخالف نیستم ولی چیزایی که گفتی حقیقتی که درکش کرده ام
 
ولنتاین عزیزم....اولآ چرا با من قهری؟ نمیای پیش من....هیچی نمیگی....درثانی درست میگی...این باید برای ما هم درسی باشه...اما خب میدونی که ما هم هنوز خودمون فلسفه زندگی رو نمیدونیم....تا کی یتد بگیریم...دنبال زندگی بدویم...اصلآ همه اینها برای چیست؟؟؟ نمیدونم فیلم چند میگیری گریه کنی رو دیدی یا نه....اونجایی که خدابیامرز میگه الان میفهمم در طول زندگی دنبال چی میگشتیم و میدویدیم؟؟؟ دنبال مرگ!!! خلاصه فلسفه زندگی اونقدر پیچیده است که بالاخره یه روز هممون توی اون سن دچارش میشیم...الهی که نشیم....
 
بحث خیلی جالبی رو مطرح کردی. اما خوب چه میشه کرد؟؟؟ ما قادر هستیم این عزیزان رو عوض کنیم؟؟؟ یه چیزی رو هم باید بپذیریم و اون اینکه: طی چند سال اخیر شاید حدود 10-12 سال گذشته جهش بزرگی تو دنیای ارتباطات بوجود اومد که فکر می کنم نسل گذشته هنوز نتونستن با این قضیه کنار بیان. احساس می کنم یه جورائی از دنیای امروز خصوصا تکنولوژی خیلی عقب هستن.
بعید هم می دونم به غیر از یه قشر خاصی بتونن خودشون رو با نسل امروز وفق بدن.
 
وای ی ی ی ی ی امان از حرفهای تکراری.
راستی هنوز که لینک منو نذاشتی اینجا.
لینک منو بذار، انگار لینک همه رو گذاشتی. (خنده دندون نما) .
 
valentine jan in faghat makhsuse iran nist:ino hatta tu europa ham mituni bebini be khosus keshvarhaye sonatti mesle italia makhsusan jonubesh..... jalebe beduni adamaye moseneshun mesle shahrestanihaye ma hamash az hame chiz taajob mikonan va aslan az ye shahr unvar tare khodeshun ham khabar nadaran che berese be baghyeye keshvarha ya tecnology...daghighan zendeghishun faghat dar rob dorost kardano torshi ghozashtano... va entezar budan ba naveha va bachehashun mighzare.....
hatman dar barnamam mizaram ke ye post raje behesh benevisam... hatman..
 
والنتی کلی نوشته بودم همه پرید . ااااااااااه
 
سلام به من سر بزنی خوشحال میشم
 
البته اون همه هیجان مثلا یه جاهایی کم میشه
ممکنه سن بره بالاتر فکر کنیم چه بیمزه است از صبح تا شب تلاش کردن.
اما من این نیتجه رو در کل منتج از نوع زندگی ادمها می دونم
و بنظرم میشه خیلی از جوونها رو هم از همین حالا گفت که سنشون بره بالاتر اینجوری میشن یا نه
وقتی یادگیری رو ول کنی و بیخیال کنجکاوی بشی اینچیزها زودتر پیش میاد
 
کاملا درست میگی. به نظر من افراد مسن در ایران وقتی به سن بازنشستگی می رسند سن شون خیلی بیشتر از اونی که هستند نشون میده و علتش هم بیشتر اینه که به وقول تو دلشون را به بچه ها و نوه ها خوش می کنند و از فعالیت های اجتمایی دور میشن. در هلند من بارها دیده ام زنان و مردان بالای 50 و 60 که با وجود نوه هم چنان در اجتماع فعالند و مثمر ثمر و جالب اینکه خیلی هاشون کار داوطلبانه انجام می دهند مثلا من خانمی مسن را می شناختم که دو سه روز در هفته به بیمارستان می رفت و آب گلدان های توی اتاق بیماران را عوض می کرد و کلا به گلهاشون رسیدگی می کرد.این کار هم به زن مسن کمک می کرد تا همچنان در اجتماع باشه و هم کمکی به بیماران و مسئلین بیمارستان بود.
 
AZIZAM, Kamelan abhat movafegham. Kollan ma ham dar bachegi kheili vabaste be khanevadeh im, va ham dar piri hamin moshkel ro darim. amma khob digeh in ham ye zaefe farhangie ke mesle kheili chizaye digeh bayad farhang sazi besheh.
 
مدتهاست فرصت نکردم سری به وبلاگستان بزنم. به هر حال قالب نو مبارک
 
چی بگم ... فکر میکنم کسانی که اینجوری هستن مربوط به وضعیت الانشون نیست و کلا توی همه زندگیشون همینجوری بودن ،توی ازدواج ،توی بچه دار شدن ،توی کار کردن ،توی هر فعالیتی و ... به نظرم این ضعف و عدم اعتماد بنفس ریشه در سالهای قبل داره
البته ما میتونیم کمک کنیم با دادن زمینه هایی مناسب و بهتری جهت ابراز محبت هاشون ، خب معلومه وقتی ما انتظاراتمون رو از اونا کم میکنیم بالطبع روی طرز نزدیکیشون و محبتشون اثر منفی میزاریم باید خودمون هم عین گذشته بهشون اعتماد کنیم
باید در کنارشون قدم بزنیم، نه پشت سرشون که فکر نکنن ضعیف شدن و باید یکی مواظبشون باشه ، نه جلوشون راه بریم که فکر نکنن به آخر خط رسیدن و کسی تحویلشون نمیگیره ،باید صادقانه شونه به شونشون راه بریم این احساس بهتری میده بهشون و باعث دلگرمیشون میشه و ...

راستش رو بگو ،مادر شوهر رو میگی یا پدر شوهر ؟ :D
شوخی کردم ، میدونم هردوشون گل هستن
 
ghaleb mobarak ;)
hope u be alright i don't write and check my weblog that much, just miss yr weblog ans some other friend's
wish u luck
bye
 
I can't post any comment :(
 
Hi Valentine,

Unfortunately you are right and most middle age and old Iranians are the way you explained but in western culture, older people are not that much dependent to thier kids and grand kids.
they have their own life and try to use every minute of it!
 
نیما جان من وبلاگت رو می خونم اما همونطور که گفتم کامنت دونیت واسم فیلتره:)
 
من فکر میکنم یکی از مهمترین اشکالاتت رفتار خانوادگی توی جامعه ما اینه که بچه ها خیلی دیر از خانواده جدا میشن یا خود خانواده ها بهشون اجازه مسقل شدن نمیدن .اصولا بچه ها تا وقتی ازدواج نکنند جدا شدنشون از خانواده جرم محسوب میشه .نتیجه این طرز برخورده اینه که وقتی بچهها از خانواده جدا میشن دیگه پدر ومادر تقریبا پیر شدن وحوصله ساختن بهانه های جدید ودستاویز های جدید برای خودشون رو ندارن .در حالیکه اگر بچه ها مثل اروپا تو 18 19 سالگی جدا بشن وبرن پدرو مادر که هنوز جونن اون بها نه های سنتی خانوادگیشون رو از دست میدن و مجبور میشن در مواجهه با حقیقت راههای برای پر کردن زندگی خوشون کشف کنند.
 
نگران پیر شدن خودم هستم...فکر کن من پیر بشم!!!
 
خیلی ها هم تو سن 30 تا 40 به این نهایت رسیدن:(
 
this is very difficult concept! what do I mean? I let you know:

depending on a person and capabilities and age we shall realize what is our aim!
and from person to person is different. I was very ambious person. that is why I am here. now I am here, I look and realize, life is no only get a scientific phd, a lot more can be done and be HAPPY! So, be HAPPY!
 
piri tarsnake
 
Fekr mikonam in masale be tarze fekr va farhange jameye adama bastegi dare chon dar khareje Iran adama ta vaghti ke tavanaihaye jesmishon ejaze mide dast az zendegi(zendegi be mani vaghei) nemikeshan va ta jaee ke mitonan talash baraye amokhtane chizaye jadid va taze mikonan va tanha masaleye zendegishon ham bachehashon va navehashon nist chon onharo motealegh be khodeshon nemidonan....:)
 
che aali mishe age in negahe montaghed va tiz va monhaser befard ro ru be aayne ham dar salhay aayande dashte bashim...hamin
 
chi begam valla..
AAAAAAAAAh..
آه..
 
valentine aziz
1- ghalebe ghablit kheili ghashang tar bood
2- az zahmati ke baram keshidi mamnoon.
3-dar morede adamhaye pir,man madarbozorgi daram ke tamame omrehso gozashte va 4 ta bacha ro tanhayi bozorg karde,hala artoroze zanoo gerefte va nemitoone rah bere, savad dare vali alan be sakhti mitune bekhune va tv ham doost nadare, tamame delkhoshish didane bachehash va navehashe, man fekr mikonam adam bad az ye omr zahmat hagh dashte bashe tavagho dashte bashe ke digaran behesh komak konan,fekr kon vaghti pir beshi chi mishe age tanha bashi? man kheili vaght nemikonam ke be madar bozorgam sar bezanam vali sa'yamo mikonam. miduni nemikham dir beshe chon momkene khodayi nakarde dir beshe baraye hamishe. man fekr mikonam toe az ye chizi dar morede adamaye pir delkhor shodi va ye chizi dare aziatet mikone, masalan ye adame piri ke doosesh nadari. albate man az adamaye piri ke taze ba'd az 60 70 sal shoroo be safar mikonan va koli shadan kheili khosham miad vali ba'ziha ham hastan ke nemitoonan va ma ham bayad darkehsun konim ke ye roozi ham dark beshim
 
مریم جان حرفات از نظر عاطفی درسته و اگه توجه کنی منم نوشتم به دور از احساسات به این نتیجه می رسم! برخلاف تصورت از کسی دلخور نیستم! هدف من بررسی موجودیت خودشونه. در واقع تلنگری بود به خودم که ازحالا یه فکری واسه تهی نبودن آینده ام بکنم. این مدل آویزون بودن به نظر من ناشی از اینه که هیچ به فکر دوران پیری نبودن و هیچ هدف شخصی واسه خودشون قائل نشدن. برای شخص خودشون!...
 
Post a Comment



<< Home

This page is powered by Blogger. Isn't yours?

Web Blog Pinging Service