July 11, 2006
ظرفا رو از روی میز جمع میکنم. نگاهم میفته به ساعت. آشغالا رو خالی میکنم توی سطل. نمیدونم امروز چه لباسی پوشیده. نمیتونم تصورش کنم. آب گلدون رو عوض میکنم. یه تیکه یخ هم میاندازم توش. زیرسیگاری رو برمیدارم. از بوی خاکستر مونده هیچ خوشم نمیاد. دارم فکر میکنم تو این چند سال چند دقیقه، چند روزش رو به دستای تو نگاه میکردم؟ در سطل رو برمیدارم. سعی میکنم خطوط انگشتات رو تو ذهنم بیارم. هیچ کار سختی نیست. تهسیگارو خالی میکنم. نرمی دستت رو حس میکنم. چقدر این زیرسیگاری خوشگلو دوست دارم. کسری از ثانیه می گذره. انگشتم میسوزه. خوردههای زیرسیگاری پخش شده رو زمین. یهو گریهام میگیره. فکر کنم خیلی دلم تنگ شده
Comments:
<< Home
Aval.... gerye nakon, ya pasho behesh zang bezan, ya aksesho negah kon, ya ye kari bokon ke delet baz beshe, deltangi kardan kheili khoob nist.
این فاصله افتادن ها واسه زندگی لازمه و گرمی و عشق بیشتری با خودش به دنبال داره مثبت نگاه کن به این دوری
تو بشین من خودم آشغال ها رو میبرم...مگه سیگار میکشی؟...میگم یکی دیگه عین همین برات بگیره...مگه سیگار میکشییییی!؟...ولنتاین دلتنگی نکن خب برمیگرده دیگه...مگه سیگار میکشییییییی!!!؟...سبک نوشنت هم کم کم داره یه جورایی عوض میشه، منو میلرزونه...سیگار خوب نیست ها دختر...بلند شو برو عکسای اوشن ببین بخاطر شما گذاشته، بلند شو دیگه...
Hi Valentine jaan,
I know what are you saying! i cannot bear the house withought my husband and my son but he will be back soon. Now you have time to write more and read more blogs!! just kidding!!
Post a Comment
I know what are you saying! i cannot bear the house withought my husband and my son but he will be back soon. Now you have time to write more and read more blogs!! just kidding!!
<< Home