April 08, 2006
خراش فقیرانه و نادانی عاشقانه
پارسال یه روز اومد خونهمون واسه نظافت و این حرفا. متوجه خراشهای روی صورتش شدم اما طبیعتن چیزی نپرسیدم. چند بار توضیح داد که دیروز رفته واسه اصلاح یا همون اپیلاسیون صورتش و آرایشگر ناشی این بلا رو سرش آورده. تکرار این حرف خودش نشوندهندهی پنهانکاری بود... ظهر یهو بیمقدمه گفت که دیشب شوهرش تقاضای س ک ص داشته (به زبون خودش میگفت!) و اونم واسه اینکه از بچهدار شدن میترسیده مخالفت کرده. گفت "چند بار بهش گفتم آخه مرد!نمیمیری که! اگه حامله شدم چی؟ خب بذار یه هفته دیگه. چند روز دیگه. اما اون براش مهم نبود." فهمیدم اون خراشا داستانش چی بود...میگفت همین دو سه تا بچه رو دارم حال و روزم اینه. دیگه تو این سن بچه داشتن با این شوهر که یه روز سر کاره و یه روز بیکار خیلی بیعقلیه. گفت که با هماهنگی مرکز بهداشت نزدیک خونهشون قرص ضدبارداری میخوره اما شب قبل، دورهی قرصش تموم شده بوده! سعی کردم واسش توضیح بدم چون چند ساله که بطور مرتب مصرف میکنه اصلن نباید نگران یه هفتهی رست باشه. با تعجب نگاهم کرد و گفت آخه تا سه چار روز دیگه قرصام شروع نمیشه. فکر کنم همهی توضیح منو گذاشت به حساب اینکه جوونم و حالیم نیست. تاکید کردم با همون مرکز بهداشت صحبت کنه تا مطمئن بشه. چند تا جورابی که سر انگشتش سوراخ شده بود و میخواستم بریزم دور برد واسه شوهرش... بیشترین مشکل این قشر از زنان ناآگاهیه. حتا از سادهترین نکات زندگی. از خودم میپرسم اگه مرکزی بود که این زن میتونست بره و اونجا از شوهرش شکایت کنه و بگه بخاطر عدم تمکین کتک خورده ( اگه بدنش هم کبود بود دیگه من ندیدم) چی میشد؟ اگه اون مرد از فرهنگ و تربیت درست برخوردار بود و به زنش به چشم مادیان اصلاح نژاد نگاه نمیکرد چطور؟
صمیمیترین دوستم بود. از وقتی که نه سالم بود و رفتم پنجم ابتدایی با هم بودیم. یه وقتایی فکر میکردم منو خیلی نازک نارنجی بارآوردن و مثل اون نمیتونم قوی باشم! خیلی از کارای منو مامان انجام میداد...گذشت. وقتی نامزد کرد خیلی اتفاقی خونهشون هم جابجا شد و از کوچه پشتی ما رفتن یه جای دیگه. با یکی از بچهها واسشون گل خریدیم و رفتیم خونهی نو. نیومد. به هیچکس سر نزد. گفتم عاشق شده که بدجور هم شده بود. گفتم حق داره وقت آزادش رو با نامزدش بگذرونه. دیگه خونهی ما نیومد! واسه عروسیش رفتم. فقط منو از گروه دوستان دعوت کرده بود!! بعد از عروسی رفتم خونهی مادرشوهرش که قرار بود اونجا زندگی کنه! بازم نیومد. یه بار دیگه هم رفتم. بازم نیومد. خیلی بعدتر فهمیدم. فهمیدم که اجازه نداشت بیاد. از نامزد عزیزش اجازه نداشت. از نامزدش که یه عکس بچگی اونو از یه فامیل دورشون 6000 تومن خریده بود، انقدر که عاشقش بود. دوست جونم مامایی خونده بود. شوهرش شغل دولتی خوبی داشت. سال بعد مکانیک قبول شد. الان لیسانسش رو گرفتهو حقوقش بالا رفته. اما دوستم نتونست مدرکش رو بگیره! چون طرحش رو نرفت بیمارستان بگذرونه. بخاطر اینکه همسرش یک هفته در ماه شبکار بود مجبور شد 4 سال با مادر همسرش تو خونهی دوخوابه با دو تا برادر شوهر کوچکتر زندگی کنه! نه کلاسی نه مهمونی نه درسی. بعد از مدتها رفت کلاس خیاطی چون مادرشوهرش هم میرفت و بنابراین با هم میرفتن و برمیگشتن. بالاخره مستقل شد. بچهدار شد. الان فقط و فقط بچهداری میکنه. هنوز عاشق شوهرشه. شوهرش هم واقعن دوستش داره. زندگیشون خوبه. از زندگیش راضیه. اما اون شور و نشاط و سرزندگی دیگه نیست. خیلی زود رفتارش زنونه شد. لباس پوشیدنش تغییر کرد. دختری که شیک میپوشید و زودتر از همهی ما آرایش کردن رو شروع کرد و یه وقتایی واسه خونه خرید میکرد و خواهر کوچیکش رو جمع و جور میکرد. کسی که دو سال درسش رو تو یه شهرستان کوچیک خوند و خونه گرفت و موند. البته که خودش خواست!
همسرش آدم خوبیه. بجز اینکه سنتیه و کمی بدبین، اخلاق عجیبی نداره. مامانش میگفته هرگز نسبت به ما بدبین و وسواس نبوده. انقدر که تو رو دوس داره اینجوری شده! دوستم هم اشتباه زیاد کرد و هنوز هم ادامه میده. همون روزی که بهش گفته بود چون با فلانی خندیدی من تو جشن عروسیمون که دو روز دیگه است نمیام! باید از حق خودش دفاع میکرد. نه اینکه بخاطر کار نکرده معذرتها بخواد و منتها بکشه. (سالها بعد اینا رو گفت) انقدر عاشق بود و هست که کوتاه اومده. خب! شاید مهم اینه که زندگیشون خوبه. اما به چه قیمتی؟ اگه دختر از حق خودش آگاه بود و میدونست کسی به بهانهی دوس داشتن نباید واسش تعیین تکلیف کنه چی؟ اگه بلد بود با مهربانی بیماری همسرش رو درمان کنه چی؟ اگه پسر یاد گرفته بود که همسرش یه انسان آزاده و نباید تا این حد حسودانه برخورد کنه و از همهی گذشته و دوست و تفریح زنونه محرومش کنه؟ اگه یه روزی همهی این آتیشا از زیر خاکستر بیاد بیرون چی؟
...
vaghan mazare Ahmad shamloo takhrib shod??
...
hopfully one day, we (mardom Iran) start learning and take responsibility like many other counties and do not blame here and there. I thinkk when we do that it will refelect in our private life as well.:)
باز میخوام خودمو مثال بزنم اگه اشکال نداره. من هنوز مطمئن نیستم که اگه همسرم رو محدود میکردم و بهش سخت میگرفتم و انعطاف نشون نمیدادم الزاما نتیجه بهتری نمی گرفتم. من اونجوری رفتار کردم که باور داشتم و اقتضای سطح فرهنگیم بود اما فکر میکنم شاید اصولا برخورد سنتی تر با فطرت زنانه هماهنگی بیشتری داره. یه مثال واضحش رو هرروز دارم جلوی چشام میبینم. اکثر زنهای تحصیل کرده دنبال یه نوع استقلال اقتصادی و حرفه ای هستن و دیگه تحمل محدودیتهایی که بخواد اشتغال و تحصیل رو از سوی شوهر شامل بشه ندارن اما درعین حال باز وقتی باهاشون صحبت میکنی میبینی تو همسرشون دنبال یه پشتیبان و ستون زندگی و خلاصه فردی با مشخصات پدرشون هستن. کمتر زنی رو میبینی که بخواد استرس تامین اقتصادی زندگی رو همپای شوهرش تحمل کنه حتی اگه مجبور بشه این کارو انجام بده.
I hope one day women all over the world know about their rights and be respected for their righs.
Take care
Ocean
rajebe oon zane o shohar ke gofteh boodi ke kheili dokhtare shoharesh o doost dare va bekhatre shoharesh az kheili chiza gozashte
shoharesh bayad kheili ghadresh o bedoone
shayad shoharesh ham behtarin ha ro baraye hamsaresh bekhad
rajebe khoshtpi ham ke gofteh boodi inoo bedoon ke adami ke khoshtipe hamishe khoshtipe
shayad too khiyaboon be kodesh narese ama too khoone baraye eshghesh khoshtip mishe
arayesh va khoshtipish o gozashte baraye too khoone baraye shoharesh
vaghti behesh gofteh boode arayesh nadashte bash biroom az khoone va moohat o bepooshoon nabayad narahat beshe
ye chizedige ham inke nabayad ejaze bede ke kasi be shoharesh bege vasvas dare
chon ina hame bekhatre eshghe
khob dige hamin
dokhtare iran
سیروس یه نکته ظریفی را گفت. اینکه خیلی از زن ها از وابسته بودن راضین. این ممکنه در مورد تو صدق نکنه ولی فکر کنم معمولا اینطور باشه. ممکنه این یه ضعف شخصیتی ناشی از تربیت شدن توی جامعه مردسالار باشه و ممکنه هم کاملا ذاتی باشی. به هر صورت مطلب اینبارم به این موضوع شما هم ربط داره و شاید بهت کمک کنه رفتار شوهر دوستت را بفهمی (ولی نه اینکه لزوما تاییدش کنی).
می دونم که بیشتر به فکر مسائل زنها هستی !اما این چیزه که برای مرد هم خیلی پیش میاد حالا شاید مرده کتک بخوره کبود نشه ! اما پیش میاد... زنی که به مردش شک داره و همش اونو می پاد. خودت تاحالا برخورد نکردی؟
فکر می کنم مشکل بیشتر اینه که طرف مقابل نمی دونه چه جوری برخورد کنه که مشکل حادتر نشه و این جدا سخته ! می تونه مستقیما برخورد کنه مثلا تو روی شوهرش بایسته اما خیلی ها فکر می کنن اگه جور دیگه برخورد ککن ممکنه همه چی به خوبی تموم بشه
سیروس جان من اگه مورد زنونه می نویسم چون کمتر از زندگی مردونه خبر دارم. حالا تو مورد خودت هیچی، از موارد دوستانت اگه بنویسی خیلی هم خوبه. اون روی سکه هم معلوم بشه بهتره. سیروس واقعیت اینه که بیشتر دخترای ما استقلال رو یاد نگرفتن. اونایی که بلدن هم یا از خانواده خوب یادگرفتن یا با تلاش خودشون
علیرضا ، اوشن و مریم عزیز: منم نظرم اینه که باید از خودمون و خانواده مون شروع کنیم:)
فرانکلین جان اگه هر دو طرف نسبت به حقوق انسانیشون اگاهی داشته باشن موقع انتخاب چشماشون بازه و حاضر نیستن به هر قیمتی هر عشقی رو بپذیرن!! تو میگی اینطور نیست؟
شاد باش و ديرزي
و ميدوني كه توي اين جامعه چيزي كه با مذهب عجين شد ديگه تكون دادنش كار اسوني نيست و اصلا غير ممكنه.
اين زنا به مطيع بودن و مرداشون به ولي امر بودن باور دارن.
در مورد داستان دوم بايد بگم از اين نمونه ها خيلي ديدم.
تزيين "محدوديت" با رنگ و لعاب "بيش از حد دوست داشتن"
چيزي كه من بهش ميگم باج عاطفي
باجگيري عاطفي
اگه اين كارو نكني ديگه دوستت ندارم
اگه ميخواي دوستت داشته باشم فلان كارو بكن
چند بار تا حالا جملات شبيه به اينو شنيدي؟
مطمئنا بارها
شیرین جون اما یه چیزایی داره عوض میشه! چون اون زن در مقابل خواست شوهرش مقاومت کرده بود و پرخاش و کتک اونو به جون خریده بود تا به حساب خودش مبادا فرزند دیگه ای به دنیا بیاره. این جای خوشبختی داره! اما متاسفانه باز هم آگاهی خیلی کمه
سولماز جان منم اهل تعارف و اینا نیستم! مرسی از لطفت خانومی
تازه تو این مورد دوست تو خودت هم داری میگی دوست داشته! از کجا میدونی که اینجوری طرف خوشحالتر نیست ! یعنی ممکنه اگه یه بار دیگه داستان تکرار میشد و میشد راه مقابل رو رفت خیلی وضعش از این بدتر نمیشد!؟
بللا جان کاملن موافقم که دو سوم قضیه در بعضی موارد به خود خانما برمی گرده
<< Home