October 08, 2006

CLOSED FOR EVER

August 01, 2006

از اینکه اینجا پینگ می‌شه واقعن متاسفم. من بی‌تقصیرم!

سنگسار انقدر به نظرم چندش‌آور میاد که حتا نمی خوام بهش فکر کنم.


July 20, 2006

گفتنی‌ها رو گفتم. از روزمرگی هم نمی‌خوام بنویسم. خسته شدم که هی یکی بیاد بپرسه اسمت چیه، چندسالته، چکاره‌ای. خسته شدم از بس همه احساس پسرخاله بودن دارن. من اینجا از افکارم می‌نویسم. دیگه چه فرقی می‌کنه اسمم آرام باشه یا آرمین. اگه لازم بود خودم می‌گفتم! احساس می‌کنم از دنیای مجازی به شدت دلزده شدم.از این به بعد ولنتاین آپ‌دیت نمی‌شه مگه اینکه دو کلمه حرف حساب داشته باشم. به هیچ ایمیلی هم جواب نمی‌دم. اما همچنان به دوستان سر می‌زنم. دنیای واقعی خیلی مهربون‌تر و بی‌دردسرتره!


July 17, 2006

مردانی دیگر

هستن مردانی که با زنان زندگیشون مثل بخشی از دارایی‌ها رفتار می‌کنن. که کودک‌آزار یا همسرآزارن یا هر موجود مونثی رو فقط با یه چشم می‌بینن. نه فقط در طبقه‌ی پایین جامعه، حتا در میان مردمان تحصیل‌کرده، متوسط و مرفه. اما این همه‌ی داستان نیست!

مردانی دیگر هم هستن! مردانی که قابل احترامن و شریف و حضورشون آرامش و شادی به همراه داره. آغوششون گرم گرمه. امن امنه. که پر و بال می‌دن و از پروازت لذت می‌برن. باید از اون‌ها هم گفت. کم هم نیستن! گاهی دلزده می‌شم از شنیدن اینهمه جنایت و مکافات. اگه دلمون سوخت که فلان زن بخاطر نادانی مردش مصیبت‌ها کشیده، یادمون باشه جوری نگیم که تخم نفرت بکاریم. که انگار همه‌ی زن‌ها قدیس‌اند و همه‌ی مردها دیو! اشکالی پیش نمیاد اگه از مردان دیگر هم بنویسیم. به روند حمایت از حقوق بانوان هم هیچ خللی وارد نمی‌شه! ضمن اینکه اگه چنین مردانی در زندگی ما نبودن و نیستن معنی‌اش این نیست که دیگران هم ندارن!

# من هرگز به هیچ ایسمی پایبند نبودم و دلایل شخصی خودم رو هم دارم. اما رو دلم مونده بود بگم فمینیزم تبلیغ ضدمرد، ل ز بی، نفرت از همه‌ی مردای دنیا، برتری جنس زن و پست بودن جنس مرد، حمایت از طلاق، و جنگ و دعوا نیست! واقعن نیست! اگه کسی اینا رو قبول داشت و ادعا کرد برپایه فمینیزمه، دست کم ما انقدر انصاف داشته باشیم که درست رو از نادرست تشخیص بدیم! اگه حق داری رای بدی، وارد سیاست و اقتصاد بشی، دستمزد کلان بگیری، از حقوق کامل شهروندی برخوردار باشی - همه جا ایران نیست که- و خیلی کارای ساده دیگه که سهم خودت از اجتماع می‌دونی، مدیون جنبش زنان و البته فمینیزم در سالهای خیلی دور هستی!


خانم‌ها گوشه و نیلوفر تاجبخش: ور آر یور وبلاگز؟!

تاریخ گذشته

شب مسابقه رده‌بندی بدجوری خوابم گرفته بود! اما با پررویی نشستم پایین مبل و دستم زیر چونه و تکیه داده به مبل! تنها ژستی که هم می‌شد راحت باشم و هم اینکه خوابم نبره. یادم میاد یه لحظه یه فکری به ذهنم رسید و گفتم: راستی! کچل کفترباز... و یهو از خواب پریدم! یعنی نگاه عاقل اندر سفیه گودی خیلی واضح می‌گفت داشتم چرت و پرت می‌گفتم! اما از شما چه پنهون، هنوز دارم فکر می‌کنم چی می‌خواستم بگم؟!;)

July 15, 2006

روز کدوم زن؟

من نمی‌فهمم روز کدوم زنه؟! همون شهروند درجه دو؟! آهان! همونی که همیشه مثل یه شی ج ن س ی بهش نگاه می‌کنن. همون که گناه چشم ناپاک خیلی‌ها رو به گردن مرتب بودنش می‌اندازن. روز همونیه که نصف و نیمه است و حدیث داریم که عقل درست و حسابی نداره. همونی که فقط به درد یه چیز می‌خوره و وظیفه‌ی اصلیش تو زندگی تمکینه. که سهم مسخره‌اش از ارث هزار مدل توجیه می‌شه. که ارزشش رو سکه‌های طلا مشخص می‌کنن. همون موجودی که حق نداره همسرش رو نخواد. که چون نان‌آور خانه نیست حقوقش باید یک سوم همتای درجه‌ی اولش باشه. یاد روزایی می‌افتم که توی سرما و گرما سر صف می‌ایستادیم و شعار می‌دادیم: ای زن به تو از فاطمه اینگونه خطاب... یاد روزی که بخاطر دو تا خط کرم روی کفشم مثل یه آشغال منو از صف بیرون کشیدن. یاد دوچرخه‌سواری‌هایی که بخاطرش تذکر می‌شنیدم. روزای گرمی که باید با مانتو مقنعه بشینم و خودمو باد بزنم. اصلن چرا راه دور بریم؟ همین چند هفته پیش بود. اسم میدونش که هنوز یادمون هست؟ حالا همه‌ی نداشته‌ها و تحقیرها رو جشن بگیریم؟ حالا بشینین پز بدین که شوهرم اینو واسه روز زن خرید! حالا هر موجود مونثی دیدین با ذوق ابلهانه بگین روزت مبارک!


من عاشق دید زدن ویترین فروشگاه‌ها هستم! همین هم شده بود واسم دردسر. چون نگاه می‌کردم ببینم چقدر پول دارم، به‌ اندازه کرایه تاکسی می‌موند و بقیه‌اش رو خرت و پرت می‌خریدم! فکر کنم ارثیه:) بعدش دیدم اینجوری نمی‌شه. بخصوص که نزدیک زندگی دونفره هم شده بودم. یه دوست خوب بهم گفت پولتون رو برای طول ماه قسمت کنین. همین کارو کردم اما بازم می‌دیدم یه جایی زیادی خرج کردیم! تا اینکه یه دوست خوب دیگه! بهم یاد داد که برای هر هفته پولم رو تقسیم کنم. الان چندین پاکت تو کشوی من هست که هر کدوم مال یه سری هزینه‌هاست. مثلن برای هزینه‌های ماشین، شارژ ساختمون، کرایه تاکسی، قسط‌های‌ جورواجوری که پرداخت می‌کنیم... برای مخارج روز مره هم به چهار هفته جدا می‌کنم. بعدن فهمیدم بهتره واسه مرغ و گوشت پول جدایی بذارم! بعدش می‌رسم به هزینه‌های ریزتر. مثل هدیه، کتاب، فیلم، درمانی، مهمونی، رستوران و بقیه. یه بخشی هم واسه پول توجیبی و هر چی که یهو پیش بیاد! اینجوری خیلی کمتر ممکنه اتفاق بیفته که واسه کاری پول کم بیاریم. یکی دو ماه هم که بگذره آدم می‌فهمه واسه کدوم قسمت پول کم یا زیاد گذاشته. آی کیف می‌ده وقتی زیاد میاد! آی کیف می‌ده!

Baloot عزیز امیدوارم تجربه‌ام مفید باشه:)

*متد پول كم همراه داشتن رو هم تجربه كردم! هنوزم اين‌كارو مي‌كنم. اما يه وقتايي گير ميفتي و هيچي همرات نيست!

* مجبور نيستين پاكت بذارين حتمن! من هر گروه هزينه‌ها رو تو يه پاكت مي‌ذارم و با كاغذ يادداشتي كه دورشون مي‌پيچم جدا مي‌كنم!

*يعني مي‌خواين بگين اين فونت هم ريزه؟!!!!!!

July 13, 2006

کاوه هم حساب سوپرمن و اسپایدرمن و رفقا رو یه‌جا رسیدهhere


بازم آلمان!

يه تحليل منطقی از یه اتفاق منطقی: this

نكيسا هم عكس‌های خوبی گذاشته بود. حیف که دیر پیداش کردم! here


July 12, 2006

از شروع سال نو سعی کردم یه سری ریزه‌کاریا رو رعایت کنم. روغن جامد کلن ممنوع شد. مصرف سبزیجات رو مثل هویج، لوبیا فرنگی، ذرت، کدو و اینا بیشتر کردیم. با هر جون کندنی بود کلاسم رو ادامه دادم. گودی رو بیشتر فهمیدم. قرار نیست طبق تصور و انتظار من همیشه رفتار کنه. تو کار خونه برنامه‌ریزیم بهتر شده. بعد از چند سال فهمیدم برنامه‌ی مامانم بیسته! 4شنبه‌ها نظافت، 5شنبه و جمعه استراحت! واسه کلاس کامپیوتر دارم تنبلی می‌کنم اما واقعن بخاطر گرماست! قسم می‌خورم! خب دیگه چی مونده؟ زبان سوم؟ گودی هم داوطلب شده به شرط جمعه‌ها. اما بازم گرما:( تو رانندگی اعتماد بنفسم بهتر شده. اگه این ترس لعنتی قدیمی بذاره تو جای شلوغ هم بیام! اما... فکر کنم یکم حساس‌تر شدم. قبلن بی‌خیال‌تر بودم. بخصوص وقتی حرفای بیخودی می‌شنوم. شایدم بخاطر اینه که هیچوقت تو گرما حال و حوصله درست و حسابی ندارم. خب بسه تا همین‌جا. تا سه ماهه بعدی همینا رو ادامه بدم بسی هنر کردم.


شکی نیست که قضاوت در مورد زیبایی امری‌ کاملن سلیقه‌ایه که این ذائقه پس‌زمینه‌ی تاریخی و فرهنگی هم داره. نکته‌ای که همیشه موجب تعجب منه علاقه عجیب ایرانی‌ها به موی بلوند و چشم سبز و آبیه! هرگز هیچ سلیقه‌ای رو قابل‌سرزنش نمی‌دونم اما تصور می‌کنم بعضی سلیقه‌ها با عوامل فرهنگی بی‌ارتباط نیستن! اینهمه اشتیاق برای روشن کردن موها در میان خانم‌ها و عاشق موی بور و چشم روشن بودن "از دید من" یه جورایی به سرخوردگی جهان‌سومی بودن ما برمی‌گرده! و اینکه دلمون می‌خواد دست کم ظاهرمون اروپایی باشه یا دوست دخترمون شبیه دخترای خارجی! باشه! شاید هم بخاطر کمیاب‌تر بودن این تایپه. هر چه هست به نظرم بی‌دلیل نیست و ریشه داره!.


July 11, 2006

ظرفا رو از روی میز جمع می‌کنم. نگاهم میفته به ساعت. آشغالا رو خالی می‌کنم توی سطل. نمی‌دونم امروز چه لباسی پوشیده. نمی‌تونم تصورش کنم. آب گلدون رو عوض می‌کنم. یه تیکه یخ هم می‌اندازم توش. زیرسیگاری رو برمی‌دارم. از بوی خاکستر مونده هیچ خوشم نمیاد. دارم فکر می‌کنم تو این چند سال چند دقیقه، چند روزش رو به دستای تو نگاه می‌‌کردم؟ در سطل رو بر‌می‌دارم. سعی می‌کنم خطوط انگشتات رو تو ذهنم بیارم. هیچ کار سختی نیست. ته‌سیگارو خالی می‌کنم. نرمی دستت رو حس می‌کنم. چقدر این زیرسیگاری خوشگلو دوست دارم. کسری از ثانیه می گذره. انگشتم می‌سوزه. خورده‌های زیرسیگاری پخش شده رو زمین. یهو گریه‌ام می‌گیره. فکر کنم خیلی دلم تنگ شده

July 09, 2006

داستان از آن‌جا آغاز شد که خبر چاپ نسخه‌ی امریکایی قران را دیدم! نویسنده اعتراض کرده بود که آیات دستکاری شده و برای نمونه: "جهاد عملی حرام، و طلاق! و ازدواج با بیش از یک زن برابر با زنا دانسته شده است. همچنین در این کتاب تحریف شده در رابط با ارث و مسائل مربوط به زنان نکته‌هایی ذکر شده که به هیچ‌وجه با کتاب مقدرس قران همخوانی ندارد…" تصور من بر این است که بسیاری از آیات را با توجه به مقطع زمانی و جغرافیایی زمان نزول، نمی‌توان بعنوان رفرنس مطرح کرد. اما چند نکته در این مورد به نظرم می‌رسد:

1- نویسنده که خانم مژگان اینانلو از روزنامه شرق است اعتقاد دارد اگر هر کس بخواهد برداشت و سلیقه‌ی خودش را به اسم قران عرضه کند، هستند افرادی هم مثل بن‌لادن که با برداشت شخصی خود این‌گونه رفتار می‌کنند! پرسش:با توجه به درست بودن استدلال نویسنده ایا بهتر نیست کتاب را به همین شکل نگه‌داریم و برداشت‌های شخصی را بر اساس آموزش مدرن‌تر کنیم؟

2- وقتی در عصر تکنولوژی که اطلاعات سیو‌شده و به وفور دردسترس است، به این راحتی نسخه‌های جدید چاپ و ارائه می‌شوند و حتا در مدارس خصوصی کویت تدریس می‌شوند، چگونه می توان ثابت کرد که در گذشته با توجه به دست‌نویس بودن کتاب این اتفاق بارها نیفتاده؟! اگر ادعا کنیم چنین نیست چگونه ثابت می‌کنیم؟ و اگر بپذیریم این نسخه‌ی کتاب که در همه‌ی خانه‌ها دست کم یکی پیدا می‌شود :اصل" نیست، پس…؟!

3- اینکه معجزه چقدر در ایمان آوردن مردم نقش داشته بحث دیگریست. اما اگر بپذیریم که معجزه‌ی محمد قران و جاودانگی آن بوده، پس چه آسان نابود شده! و اگر معجزه‌ی محمد درک و دریافت آیات با توجه به بی‌سوادی او بوده، پس باز هم تایید می‌شود براینکه این کتاب بارها در طول تاریخ تغییر کرده. همانطور که تورات و انجیل و دیگران هم!


هورررررررررررررررررررراااااااااااااااااااا

July 07, 2006

یه سر به بلوط بزنین که بحث خیلی خوبی رو مطرح کرده.)نوشته های تلخ) لینکش؟ همین بغله

! Don’t be lazy

This page is powered by Blogger. Isn't yours?

Web Blog Pinging Service